نویسه جدید وبلاگ
آرمان گرایی (Liberalism)
فرهنگ و عناصر آن در تکوین این نظریه سهم
زیادی دارد. اصالتی که این نظریه برای توانایی های بشری قائل است، باعث می شود که
انسان را موجودی فرهنگی تلقی کند که توانایی ایجاد صلح و ارتباط سازنده با همنوعان
خود را دارد. در شعب مختلف این نظریه نیز، به فرهنگ و نقش آن در نیل به صلح و
همزیستی سخن رفته است.
به عنوان مثال در نظریه صلح دموکراتیک، فرضیه اصلی بر
این اساس است که دموکراسی ها با هم نمی جنگند. صرف نظر از این که بخواهیم
این فرضیه را رد و یا اثبات کنیم، به ماهیت نظریه توجه می کنیم. مهم ترین تبیینی که
در باب عدم وقوع جنگ میان دموکراسی ها ارائه می شود، تبیین هنجاری یا فرهنگی است؛
یعنی عناصر مشترک فرهنگی میان دولت های دموکراتیک مانع از شکل گیری خشونت و جنگ
میان آن ها می شود.
در نظریه فراملی گرایی یکی دیگر از زیر شاخه های نظریه
کلان لیبرالیسم، نیز روابط بین الملل ماهیتی فراتر از دولت ـ ملت ها می یابد و پای
سایر نهادهای غیر دولتی هم باز می شود. این نظریه از عناصری مانند تغییرات نگرشی،
تکثرگرایی و وابستگی متقابل نام می برد که در شکل گیری فهم مشترک و فرهنگ جهانی نقش
عدیده ای دارند.
سازه انگاری (Constructivism)
این نظریه حاصل نقدهایی است
که بر واقع گرایی و نو واقع گرایی وارد شد و نهایتاً منجر به تکوین نظریه سازه
انگاری یا سازنده انگاری شد. کانون توجه این نظریه، «آگاهی بشری» و نقشی است که این
آگاهی در روابط بین الملل ایفا می کند. نظریه پردازان این حوزه و در رأس آن ها،
ونت و اونف، «واقعیت اجتماعی» را مخلوق و زاده ارتباط میان انسان ها و دولت ها می
دانند. در ادامه بر پدیده ای به نام «بیناذهنیتی» (Intersubjectivity) تأکید می
کنند؛ به این معنی که واقعیات و پدیده ها حاصل «نیت مندی مشترک» (Collective
Intentionality) هستند. به این ترتیب، سازه انگاران توجه ویژه ای به مقوله فرهنگ
دارند و به این نتیجه می رسند که بدون توجه به فرهنگ جهانی استاندارد کننده، نمی
توان سیاست بین الملل را توضیح داد.
نکته مهم دیگر، بحث هویت است که جایگاه مهمی
در نظریه سازه انگاری دارد. هویت مبنای رفتارهای ما و رفتار سایرین در قبال ماست؛
که به طریق اولی بر رفتار دولت ها نیز صدق می کند. یعنی اتکای محض بر منابع مادی
نمی تواند تصویر دقیقی از یک دولت در عرصه بین الملل ارائه کند، این که دولت چه
هویتی برای خود تعریف کند بسیار مهم تر است. اینجاست که فرهنگ و عناصر فرهنگی، نقشی
اساسی در تعریف هویت یک دولت بازی می کند و رفتار سایرین را متناسب با آن هویت شکل
می دهد. در واقع نقدی که این نظریه بر واقع گرایی وارد می کند تا حد زیادی معطوف
به بی تفاوتی واقع گرایی به عناصر غیر مادی و در رأس آن ها فرهنگ است.
پسا
تجددگرایی (Post-modernism)
نظریه های پست مدرن نیز به فرهنگ و تأثیر آن بر
روابط بین الملل اشاره می کنند. از نگاه پست مدرنیست ها، پروژه مدرن یک برساخته
فرهنگی است (Cultural Construction) که می کوشد یک شیوه خاص تفکر را به همه تحمیل
کند و به نام ترقی، تنوع را نابود کند. عقلانیتی که مدرنیست ها از آن به عنوان یک
اصل تخطی ناپذیر یاد می کنند، در نگاه پست مدرنیست ها برساخته ای ایدئولوژیک است که
خود شکلی از قدرت است. این عقلانیت به مانند شمشیر داموکلسی عمل می کند که مسیر
تکثر فرهنگی و تنوع را مسدود می کند. هدف پست مدرنیست ها رهایی از این محذوریت های
غیر واقعی است.
برساختگی هویت یکی دیگر از مباحث مطروحه این گروه است. به این
معنی که باورها و رفتارهای دولت ها، واقعیت را خلق می کند. پست مدرنیست ها مانند
سازه انگاران بر هویت و تصویری که دولت ها از خود نشان می دهند بسیار تأکید دارند و
این تصویر را از خود واقعیت معتبرتر می دانند. توجه به زبان و خلق مناسبات دولت ها
در قالب زبان و ترکیب آن با تکنولوژی ارتباطات از دیگر سرفصل هایی است که این گروه
بدان توجه دارند. همه این ها منجر به شکل گیری فرهنگ نوین خواهد بود که البته با
مشارکت و توجه به فرهنگ های موجود فراهم می شود.